هنرمندانی که کشورشان را ترک کردهاند از وسوسه ها و مشکلاتشان در ارتباط با برچسب زدنشان به عنوان یک هنرمند ایرانی میگویند. نسلی از هنرمندان ایرانی که از دیارشان مهاجرت کردهاند با یک جور دوگانگی دست و پنجه نرم می کنند. از طرفی می خواهند از طریق هنر از موضوع ها و دغدغه های جهانی بگویند و از طرفی بازار از آنها انتظار دارد هنرشان بازتابِ دغدغه های وطنشان باشد، وطنی که دیگر در آن زندگی نمی کنند. زمانیکه بعد از انقلاب ۱۹۷۹ ایران گرفتار انزوای جغرافیایی و سیاسی شد، خریداران هنرِ آمریکایی و اروپایی برای تقویت وجه ی جهانی شان به عنوان مجموعه دار در پیِ هنر ایرانی بودند. آنها خواستار هنری بودند که برای کسی که هرگز در کشور ایران نبوده است ایرانی جلوه کند. امیر فلاح هنرمند ایرانی-آمریکایی توضیح میدهد: «تصویر هنرمند پرتلاش و ناموفق ایرانی که در هنرش از زندگی دشوارش میگوید «داستان جذابی» است. این تصویر برای مجموعه داران خیلی هیجان انگیز است. آنها برای چند دهه همین کار را با هنرمندان آفریقایی-آمریکایی هم کردند. من تلاش کرده ام تا آنجا که بتوانم مقاومت کنم.»
برخی از هنرمندان، با به دست آوردن جایگاه خود در فضای جهانیِ هنر، راه خود را از میان این دوگانگی بهخوبی باز می کنند. سال گذشته سه موزه ی مهم در ساحل شرقی آمریکا نمایشگاههایی از آثار هنرمندان ایرانی برگزار کرد. شیرین نشاط در موزه ی هیرش هورن[۱] در واشنگتن دی سی نمایشگاهی از آثار گذشته اش بر پا کرد. مدرسه ی عالی ولزلی[۲] بوستون مجسمه های پرویز تناولی را به نمایش گذاشت و منیر فرمانفرماییان در گوگنهایم[۳] نیویورک نمایشگاه انفرادی داشت. این هنرمندان و هنرمندان دیگر با بازاری روبرو می شوند که انتظار دارد هنرشان بازتابدهنده ی ایران امروز باشد. مشکل است مشخص کنیم که تا چه میزان هنرمندان پناهنده ای که شرح حالشان در زیر می آید از این توقعاتِ بازار هنر پیروی می کنند اما در هر صورت همگی اذعان دارند که به عنوان هنرمندی با گذشته ی ایرانی به طریقی با این موضوع دست و پنجه نرم می کنند.
نیکزاد نجومی، نیویورک
درونمایه ی نقاشی های سورئال نجومی که در ۱۹۸۰ ایران را ترک کرده مسائل اجتماعی-سیاسیست. عنصر تکرارشونده در کار نجومی شخصیتِ سوداگر است که همچون یک قاضی توطئه گر به تصویر کشیده شده است. «در حال حاضر مسئله ای که درباره ی کار کردن در آمریکا وجود دارد روبرو شدن با همین دوگانگی و دوراهیست. شما یا واقعاً یک هنرمند هستید بدون برچسب ایرانی بودنتان؛ اما در عین حال اگر ایرانی هستید باید چند نشانه ی هویتی را در کارتان نشان بدهید تا شما را در فضای هنری بپذیرند، نه به عنوان یک هنرمند جهانی بلکه به عنوان یک هنرمند ایرانی.»
شیرین نشاط، نیویورک
نشاط برای تصویرگری های معروفش از زنان ایرانی به عنوان هنرمندِ پیشگام در نوع جدیدی از هنر شرقی به حساب می آید. منتقدانِ آثار نشاط میگویند او با تبلیغ تصویر تکراری از ایران برای نگاه غربی خوراک فراهم می کند. نشاط در مخالفت با خط مشی دولت ایران در برابر هنرمندان و زنان صریح بوده اما در پذیرفتن مسئولیت سخن گفتن به نفع زنان امتناع می کند: «من نماینده ی جامعه ی ایران، مردم ایران یا جهان اسلام نیستم. صحبت از نگرش کسیست که در خارج از کشور زندگی کرده و دیدگاهش از تجربه های خودش شکل گرفته . این دیدگاه من است، چیزیست که وجود دارد و من مسئولیتش را میپذیرم.»
بیژن بصیری، رم
بصیری در بیست و چند سالگی برای رفتن به مدرسه ی هنر به رم مهاجرت کرد. زمانی که با همکلاسی اش برای پیاده روی به دهانه ی آتشفشان کوه وسوویوس[۴] رفت زندگی اش به عنوان یک هنرمند تغییر کرد. از آن زمان تا کنون قدرت و انرژی آتشفشان به او در ساخت مجسمه هایش ایده داده است. در دنیای هنر، بصیری به عنوان مجسمه سازی شناخته می شود که کاملاً از پذیرفتن برچسب ایرانی بودن پرهیز میکند. ایتالیایی را با کمی لهجه صحبت می کند و ایران را چون گذشته ای دور میبیند: «وقتی در مسیر هنر هستی فقط می توانی به جلو حرکت کنی، خودت را تازه کنی و در آن مسیر رشد کنی. نمیتوانی حتی یک لحظه بایستی و به عقب نگاه کنی.»
طراوت طالع پسند، سانفرانسیسکو
طالع پسند در اورِگان از والدین ایرانی متولد شده و آواره گی یک زن ایرانی مقیم آمریکا را در آثارش نشان می دهد. با وجود عناوین سیاسی مثل «غربزده» یا «اقلیت فاسد»، مینیاتورهای او تصویر زنی ایرانی-آمریکایی را به تصویر می کشد که آزادی جنسی و استقلالش را به رخ می کشد: «من هرگز از برچسب ایرانی بودن برای ورود به نمایشگاه استفاده نکرده ام اما واقعاً تصور می کنم اینکه من یک زن ایرانی هستم که در آمریکا زندگی می کند و برهنگی در کارش وجود دارد علاقه ی مردم را به کارهای من جلب میکند.»
فریدون آو، پاریس
آو که هنرمند، متصدی موزه و مجموعه دار است درآمریکا، ایران و فرانسه زندگی کرده است. او شاهد پیشرفت هنر ایرانی تحت حمایت فرح دیبا در دهه ی هفتاد میلادی بوده و همچنین شاهد بوده که چگونه بازار جهانیِ هنر میان هنرمندان ایرانی بیشتر پذیرفته شده است. سال ۲۰۰۶، زمانی که مؤسسه های هنریِ سادبی Sothebys و کریستی Christies در دبی باز شدند، سلیقه ی غربیْ بازار هنر ایرانی را به انحصار خود درآورد. او می گوید: «وقتی دبیْ دبی شد تغییر بزرگی ایجاد شد. به عبارتی چهارراهی بود که کمپانی ها و کشورهای غربی می توانستند کمپانی ها و کشورهای شرقی را در سرزمینی که متعلق به هیچکدام نبود ملاقات کنند.»
ترانه هِمامی، سانفرانسیسکو
حمامی علیرغم زندگی در کالیفرنیا به مدت بیش از سی سال، در کارهایش بر تاریخ جدید ایران تمرکز کرده است. او در مجسمه ها و نقاشی هایش به طور ضمنی به عناصری از تبلیغات سیاسی ایران اشاره می کند. وی پس از سرپرستی نمایشگاهی از کارهای هنرمندان ایرانی ساکن منطقه ی بِی سان فرانسیسکو متوجه شد که گالری ها و رسانه ها به نوع خاصی از هنر ایرانی علاقه نشان میدهند: «بیش از سی هنرمند ایرانی در نمایشگاه حضور داشتند و دو اثر زنان را با روبنده نشان می داد. تعدادی روزنامه نگار مایل بودند برای روزنامه ها از نمایشگاه تصویر تهیه کنند و همگی تصاویر آن دو اثر را می خواستند.»
وای زد کامی، نیویورک
کامی از اولین نمایشگاه هایش در نیویورک در اواخر دهه ی هشتاد روی کار چهره پردازی تمرکز کرده و از ابتدای کارش بدون اشاره ی مستقیم به میراث ایرانیاش با هنرش برخورد کرده است: «وظیفه ی هنرمند این است که با خودش صادق باشد و نگرش و دریافت خود از جهان را منعکس کند. هنرمندانِ خاورمیانه که روی سیاست تمرکز می کنند در گالری ها و بازار هنر خیلی موفق هستند.»
میترا فابیان، سانتا کروز، کالیفرنیا
میترا فابیان مجسمه ساز و هنرمند چیدمان در کارهایش بالاخص با کالاهای صنعتی، پسماندها، فراوردههای فرعی و پسماندهای صنایع انسانی کار می کند: «تعدادی از آدمهایی که من با آنها کار کرده ام دلشان می خواست کارهایم یک مقدار بیشتر ایرانی باشند. اگر شما بتوانی یک مفهوم فرهنگی را که در آمریکاست و آمریکایی نیست در کارهایت نشان بدهی خیلی جذابتر است و خواهان بیشتری دارد. فکر میکنم حسابی فروش کند.»
بابک گلکار، ونکوور
گلکار در برکلی کانادا به دنیا آمده اما سالهای کودکی اش را در تهران گذرانده است. هرچند خودش را هنرمندی سیاسی نمی داند، اما سیاست برکارهایش تأثیر گذاشته است. او که در آثارش جنبه هایی از فرهنگ چادرنشینی و خانه به دوشی را بازنمایی کرده می گوید که خیلی از مجموعه دارها و صاحبان گالری ها کارهای او را کاملاً ایرانی می دانند و این با هدف او مغایر است که هنر چادرنشینی خلق میکند و از مرزهای جغرافیایی فراتر است: «برچسب ایرانی بودن برای هنرمندان امتیاز زیادی دارد… من مخالف این مسئله نیستم. مردم باید خرج زندگی را دربیاورند. ما در یک کشور سرمایه داری زندگی می کنیم ولی من داخل استودیو نمی نشینم تا با نیت فروش فرش ببافم.»
امیر فلاح، لس آنجلس
فلاح در تهران به دنیا آمده و در فئرفکسِ ویرجینیا بزرگ شده است. او می گوید:« پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه برایم روشن شد که اگر خودم را به عنوان یک هنرمند ایرانی معرفی کنم از نظر مالی خیلی به نفعم خواهد بود. اما در برابر این وسوسه مقاومت کردم .این موضوع برای مجموعه دارها خیلی جالب است. داستان یک هنرمند ایرانی که هنرش بازتاب زندگی سختی باشد که داشته است. داستان خیلی جذابیست. آنها برای چند دهه همین کار را با هنرمندان آفریقایی-آمریکایی کردند. من تلاش کرده ام تا جایی که بتوانم مقاومت کنم چون فکر نمیکنم به این صورت کار هنری جالبی به وجود بیاید.»
[۱]Hirsh Horn Museum
[۲] Wellesley College
[۳] Guggenheim
[۴] Vesuvius